وارلیق

Archive for the ‘شعر و ادبیات آذربایجان’ Category

آذربایجان (اوستاد شهریاردان بیر گوزل شعر)

Posted by varliq در اکتبر 7, 2010



خوش گونلرین گئتمیر مودام خیالیمدان، آذربایجان.


سندن اوزاق دوشسم ده من عشقین ایله یاشاییرام،


یارالانمیش قلبیم کيمى، قلبی ویران آذربایجان.


بوتون دونیا بیلیر سنین قودرتینله، دؤولتینله


آباد اولوب، آزاد اولوب مولکی ایران، آذربایجان.


بیسوتونی اینقیلابدا، شیرین- وطن اوچون فرهاد


کولونگ وورموش اؤز باشینا، زامان- زامان، آذربایجان.


وطن عشقی مکتبینده جان وئرمگی اؤیرنمیشیک،


اوستادیمیز دئییب هئچدیر وطنسیز جان، آذربایجان.


قورتارماق چون ظالیملرین الیندن رئی شومشادینی،


اؤز شومشادین باشدان- باشا اولوب آل قان، آذربایجان.


یارب، ندیر بیر بو قدر اورکلری قان ائتمگین،


قولوباغلی قالاجاقدیر نه واختاجان آذربایجان؟


ایگیدلرین ایران اوچون شهید اولوب، عوضینه


درد آلمیسان، غم آلمیسان سن ایراندان، آذربایجان.


اؤولادلارین نه واختا دک ترکی- وطن اولاجاقدیر؟


ال- اله وئر، عوصیان ائله، اویان، اویان، آذربایجان.


بسدی فراق اودلاریندان کول الندی باشیمیزا،


دور آیاغا، یا آزاد اول، یا تامام یان، آذربایجان.


شهریارین اورگیده سنینکی تک یارالیدیر،


آزادلیقدیر منه ملحم، سنه درمان، آذربایجان.

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

دار آغاجی

Posted by varliq در اکتبر 3, 2010

بیر جاوان آغاج اکیب ،
 آغاجینا باش چه کیب ،
 کئشیگینده دوراردی ،
واختیندا سویاراردی ،
اونی هر گون اوپردی ،
اوپوب بئله دییردی :
«بار وئرنده بو آغاج
تامارزیلار قالماز آج »
 اودیین تک اولمادی
آرزو یئرین آلمادی
گونله رین بیر گونونده
 بیر محکمه گونونده
 اوزاکدیگی آغاجدان
 دار چکیلدی جاوان
بو نیسگیللی بار آغاجی
 اولدی بیزه دار آغاجی
میوه سی اولوم اولدی
 خالقیمیمن گوزو دولدو

سویچو : ابیلفضل نصیری

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

درباره ی حماسه ی کوراوغلو

Posted by varliq در اکتبر 3, 2010

داستان پهلوانی های کوراوغلو در آذربایجان و بسیاری از کشورهای جهان بسیار مشهور است. این داستانها از وقایع زمان شاه عباس و وضع اجتماعی این دوره سرچشمه می گیرد.
قرن ۱۷ میلادی، دوران شکفتگی آفرینش هنری عوام مخصوصاً شعر عاشقی (عاشیق شعری) در زبان ترکی است. وقایع سیاسی اواسط قرن ۱۶، علاقه و اشتیاق زیاد و زمینه ی آماده یی برای خلق آثار فولکلوریک در زبان ترکی آذربایجانی ایجاد کرد.
شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان ترکی در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر ترکی آذربایجانی متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان ترکی را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد. این مبارزات به شورش ها و قیام هایی که در گوشه و کنار آذربایجان در می گرفت نیرو می داد. و لاجرم مالیاتها سنگین تر می شد و ظلم خوانین کمر مردم را می شکست…
وقایع تازه، برای عاشق ها که ساز و سخن خود را در بیان آرزوها و خواستهای مردم به خدمت می گمارند «ماده ی خام» تازه ای شد.
«عاشق» نوازنده و خواننده ی دوره گردی است که با ساز خود در عروسی ها و مجالس جشن روستاییان و قهوه خانه ها همراه دف و سرنا می زند و می خواند و داستانهای عاشقانه و رزمی و فولکلوریک می سراید. عاشق ها شعر و آهنگ تصنیفهای خودشان را هم خود درست می کنند.
علی جان موجی شاعر همین عصر شدت ناامیدی و اضطراب خود را چنین بیان می کند:
گئتمک گرک بیرئوز گه دیاره بوملکدن
کیم گون به گون زیاده گلیر ماجرا سسی
«موجی» خدادن ایسته. بوبحر ایچره بیرنجات
گردابه دوشسه کشتی نئلر ناخداسسی؟
ترجمه:
از این ملک باید به دیاری دیگر رخت سفر بست که غوغا و ماجرا روز به روز افزون می شود. موجی، در این بحر از خدا نجات طلب کن. که اگر کشتی به گرداب افتد، از ناله ی ناخدا چه کاری برمی آید؟
در دوران جنگهای خونین ایران و عثمانی به سال ۱۶۲۹  شورش همبسته ی فقیران شهری و دهقانان در طالش روی داد که شاه عباس و خانهای دست نشانده اش را سخت مضطرب کرد. شورشیان مال التجاره ی شاه عباس و خانها، و مالیات جمع آوری شده و هر چه را که به نحوی مربوط به حکومت می شد به غارت بردند و میان فقیران تقسیم کردند. حاکم طالش ساری خان به کمک خوانین دیگر، شورش آن نواحی را سرکوب کرد.
در قاراباغ مردی به نام میخلی بابا دهقانان آذربایجانی و ارمنی را گرد خود جمع کرد و به مبارزه با خانخانی و خرافات مذهبی پرداخت. وی با یاران خود در یکایک روستاها می گشت و تبلیغ می کرد و روستاییان به امید نجات از زیر بار سنگین مالیاتها و ظلم خوانین و به قصد دگرگون کردن وضع اجتماعی، به گرد او جمع می شدند.
نهضت میخلی بابا آهسته آهسته قوت گرفت و آشکار شد و در سراسر قاراباغ و ارمنستان و نواحی اطراف ریشه گسترد و تبلیغ نهانی او بناگاه به شورشی مسلحانه مبدل شد.
در جنوب غربی آذربایجان اوضاع درهم تر از این بود. قیام جلالی لر (جلالیان) سراسر این نواحی را فرا گرفته بود. طرف این قیام، که بیش از سی سال دوام یافت، از یک سو سلاطین عثمانی بود و از یک سو شاه عباس و در مجموع، خان ها و پاشاها و فئودال ها و حکام دست نشانده ی حکومت مرکزی بود.
در گیرودار همین رویدادهای سیاسی و اجتماعی بود که آفرینش های هنری نیز گل کرد و به شکفتگی رسید و سیماهای حماسی آذربایجان از ساز و سوز عاشق ها بر پایه ی قهرمانان واقعی و حوادث اجتماعی بنیان نهاده شد و نیز همچنان که همیشه و در همه جا معمول بوده است قهرمانان ادوار گذشته نیز با چهره های آشنای خود در جامه های نو بازگشتند و با قهرمانان زمان درآمیختند.
سیمای تابناک و رزمنده و انسانی کوراوغلو از اینچنین امتزاجی بود که به وجود آمد.
داستان زندگی پرشور توفارقانلی عاشق عباس که شاه عباس عروسش را از حجله می رباید و او تک و تنها برای رهاندن زنش پای پیاده به اصفهان می رود، در حقیقت تمثیلی از مبارزه ی آشکار و نهان میان آذریان و شاه عباس است. شاه عباس قطب خان خانی عصر و نماینده ی قدرت، و عاشق، تمثیل خلق سازنده ای است که می خواهد به آزادگی زندگی کند.
ناگفته نماند که سیمای شاه عباس در فولکلور آذربایجان به دو گونه ی مغایر تصویر می شود. یکی بر اینگونه که گفته شد، و دیگری به گونه ی درویشی مهربان و گشاده دست که شب ها به یاری گرسنگان و بیوه زنان و دردمندان می شتابد. در ظاهر، سیمای اخیر زاده ی تبلیغات شدید دستگاه حکومتی و پاره ای اقدامات متظاهرانه ی چشمگیر و عوام فریبانه است که نگذاشته مردم ظاهربین و قانع، ماهیت دستگاه حاکمه را دریابند.
به هر حال، پس از این مقدمه، اکنون می پردازیم به نامدار داستان کوراوغلو:
داستان کوراوغلو و آنچه در آن بیان می شود تمثیل حماسی و زیبایی از مبارزات طولانی مردم با دشمنان داخلی و خارجی خویش، از قیام جلالی لر و دیگر عصیانهای زمان در دو کلمه: قیام کوراوغلو و دسته اش، قیام بر ضد فئودالیسم و شیوه ی ارباب و رعیتی است. در عصر اختراع اسلحه ی آتشین در نقطه ای از آسیا، که با ورود اسلحه ی گرم به ایران پایان می یابد.
نهال قیام به وسیله ی مهتری سالخورده علی کیشی نام، کاشته می شود که پسری دارد موسوم به روشن (کوراوغلوی سالهای بعد) و خود، مهتر خان بزرگ و حشم داری است به نام حسن خان. وی بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می کند دستور می دهد چشمان علی کیشی را درآورند. علی کیشی با دو کره اسب که آن ها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانه یی دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان می گریزد و پس از عبور از سرزمین های بسیار سرانجام در چنلی بئل (کمره ی مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچا پیچ، مسکن می گزیند. روشن کره اسب ها را به دستور جادومانند پدر خویش در تاریکی پرورش می دهد و در قوشابولاق (جفت چشمه) در شبی معین آب تنی می کند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده می شود و … علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است شمشیری برای پسر خود سفارش می دهد و بعد از اینکه همه ی سفارش ها و وصایایش را می گذارد، می میرد.
روشن او را در همان قوشابولاق به خاک می کند و به تدریج آوازه ی هنرش از کوهستانها می گذرد و در روستاها و شهرها به گوش می رسد. در این هنگام او به کوراوغلو (کورزاد) شهرت یافته است.
دو کره اسب، همان اسب های بادپای مشهور او می شوند، به نام های قیرآت و دورآت.
کوراوغلو سرانجام موفق می شود حسن خان را به چنلی بل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند. عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو می پیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی بئل می پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می شود.
آنچه در داستان مطرح شده است به خوبی نشان می دهد که داستان کوراوغلو به راستی بر اساس وقایع اجتماعی و سیاسی زمان و مخصوصاً با الهام از قیام جلالی لر خلق شده است، نام های شهرها و روستاها و رودخانه ها و کوهستانها که در داستان آمده، هر یک به نحوی مربوط به سرزمین و شورش جلالی لر است. بعلاوه بعضی از بندهای («قول» در اصل) داستان مثلا سفر توقات و سفر ارزنجان، شباهت بسیاری دارد به حوادث و خاطراتی که در کتابهای تاریخ ضبط شده و در اینجا صورت هنری خاصی یافته است. از طرف دیگر نام ها و القاب آدم های داستان به نام و القاب جلالی لر بسیار نزدیک است.
مورخ ارمنی مشهور تبریزلی آراکل (۱۶۷۰- ۱۶۰۲) در کتاب مشهور خود واغارشاپاد تاریخی در صفحه ی ۸۶ جوانانی را که به سرکردگی کوراوغلو نامی قیام کرده بودند چنین نام می برد: «کوراوغلو… این همان کوراوغلو است که در حال حاضرعاشق ها ترانه های بی حد و حساب او را می خوانند… گیزیر اوغلو مصطفا بگ که با هزار نفر دیگر قیام کرده بود… و این همان است که در داستان کوراوغلو دوست اوست و نامش زیاد برده می شود. اینها همگی جلالی لر بودند که بر ضد حکومت قیام کرده بودند.»
اما کوراوغلو تنها تمثیل قهرمانان و قیامیان عصر خود نیست. وی خصوصیتها و پهلوانی های بابکیان را هم که در قرن نهم به استیلای عرب سر خم نکردند، در خود جمع دارد. ما به خوبی سیمای مبارز و عصیانگر بابک و جاویدان را هم که پیش از بابک به کوه زده بود در چهره ی مردانه ی کوراوغلو می شناسیم.
آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش می گیرد و با خود به چنلی بل می آورد و سردسته ی پهلوانان می کند، ما به یاد جاویدان می افتیم که بابک را از مادرش گرفت و به کوهستان برد و او را سردسته ی قیامیان کرد.
کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسن خان درآورده و جاویدان نیز مادری دارد که چشمانش را درآورده اند. احتمال دارد که بابک، مدت های مدید برای فرار از چنگ مأموران خلیفه به نام ها و القاب مختلف می زیسته و یا به چند نام میان خلق شهرت می داشته و بعدها نیز نامش با نام کوراوغلو در هم شده سرگذشت خود او با وی درآمیخته.
داستانهای دده قورقود که داستانهای فولکلوریک و حماسی قدیمی تری هستند، در آفرینش داستانهای کوراوغلو بی تأثیر نیست. آوردن وجوه شباهت این دو فعلا ضرور نیست.
قیام کوراوغلو نه به خاطر غارت و چپاول محض است و نه به خاطر شهرت شخصی و جاه طلبی یا رسیدن به حکمرانی. او تنها به خاطر خلق و آزادی و پاس شرافت انسانی می جنگد، و افتخار می کند که پرورده ی کوهستانهای وطن خویش است. در جایی می گوید:
منی بینادان بسله دی
داغلار قوینوندا قوینوندا
تولک ترلانلار سسله دی
داغلار قوینوندا قوینوندا
*
دولاندا ایگیت یاشیما
یاغی چیخدی ساواشیما
دلیلر گلدی باشیما
داغلار قوینوندا قوینوندا
*
سفر ائیله دیم هر یانا
دئو لاری گتیردیم جانا
قیرآتیم گلدی جولانا
داغلار قوینوندا قوینوندا
ترجمه:
من از ابتدا در آغوش کوهستان پرورده شدم. شاهینها در آغوش کوهستان نامم را بر زبان راندند.
*
چون قدم به دوران جوانی گذاشتم، دشمن به مقابله ی من قد برافراشت. پهلوانان در آغوش کوهستان گرداگرد مرا فرا گرفتند.
*
به هر دیاری سفر کردم، دیوان را به تنگ آوردم. اسبم «قیرآت» در آغوش کوهستان به جولان درآمد.

کوراوغلو نیک می داند مبارزه ای که عدالت و خلق پشتیبانش باشند چه نیرویی دارد. او به هر طرف روی می آورد خود را غرق در محبت و احترام می بیند. همین است که در میدان جنگ بدو جرئت می بخشد که با اطمینان خوانین و اربابان را ندا دهد:
قیرآتی گتیردیم جولانا
وارسا ایگیدلرین میدانا گلسین!
گؤرسون دلیلرین ایندی گوجونو،
بویانسین اندامی آل قانا، گلسین
*
کوراوغلو اییلمز یاغی یا، یادا،
مردین اسگیک اولماز باشیندان قادا،
نعره لر چکرم من بو دو نیادا
گؤستررم محشری دوشمانا، گلسین!
ترجمه:
پاشا! اسبم «قیرآت» را به جولان درآوردم، اگر مرد میدانی داری گو پیش آید! اینک، بیاید و زور بازوی مردان بنگرد، و اندامش از خون گلگون شود.
*
کوراوغلو بر خصم و بیگانه سر خم نمی کند. مرد هرگز سر بی غوغا ندارد. نعره در جهان در می افکنم و برای دشمن محشری برپا می کنم. گو بیاید!
***
قدرت کوراوغلو همان قدرت توده های مردم است. قدرت لایزالی که منشأ همه ی قدرتهاست. بزرگترین خصوصیت کوراوغلو، تکیه دادن و ایمان داشتن بدین قدرت است. می گوید:
ایگیت اولان هئچ آیریلماز ائلیندن
ترلان اولان سونا و ئرمز گؤلوندن،
یاغی آمان چکیر جومرد الیندن،
لش لشین اوستو نه قالایان منم.
ترجمه:
جوانمرد هرگز از ملت خویش جدا نمی شود. شاهین، امان نمی دهد تا از دریاچه ی او قویی به غارت برند. خصم از دست جوانمردان فریاد امان برمی دارد. منم آن کس که نعش بر نعش می انبارد.
*
او حتی برای یک لحظه فراموش نمی کند که برای چه می جنگد، کیست و چرا مبارزه می کند. همیشه در اندیشه ی آزادی خلق خویش است که چون بردگان زیر فشار خانها و دستگاه حکومتیان پشت خم کرده اند. می گوید:
قول دئیه رلر، قولون بوینون بورارلار،
قوللار قاباغیندا گئدن تیرم من!
ترجمه:
آنکه برده خوانده شده لاجرم گردن خود را خم می کند. من آن تیرم که پیشاپیش بردگان در حرکت است.
***
روابط اجتماعی چنلی بل روابطی عادلانه و به همگان است. آنچه از تاجران بزرگ و خانها به یغما برده می شود در اختیار همه قرار می گیرد. همه در بزم و رزم شرکت می کنند. کوراوغلو هیچ امتیازی بر دیگران ندارد جز این که همه او را به سرکردگی پذیرفته اند، به دلیل آنکه به صداقت و انسانیتش ایمان دارند.
حتی کوراوغلو به موقع خود برای پهلوانانش عروسی نیز به راه می اندازد. زن های چنلی بل معمولا دختران در پرده ی خان هایند که از زبان عاشق ها وصف پهلوانی و زیبایی اندام پهلوانان را می شنوند و عاشق می شوند و آنگاه به پهلوانان پیغام می فرستند که به دنبالشان آیند. این زنان، خود، در پهلوانی و جنگجویی دست کمی از مردان خویش ندارند.
نگار که به دلخواه از زندگی شاهانه خود دست کشیده و به چنلی بل آمده، تنها همسر کوراوغلو نیست – که همرزم و همفکر او نیز هست. نگار زیبایی و اندیشمندی را با هم دارد. پهلوانان از او حرف می شنوند و حساب می برند، و او چون مادری مهربان از حال هیچ کس غافل نیست و طرف مشورت همگان است.
بند بند حماسه ی کوراوغلو از آزادگی و مبارزه و دوستی و انسانیت و برابری سخن می راند. دریغا که فرصت بازگویی آن همه در این مختصر نیست. این را هم بگویم که داستان کوراوغلو، در عین حال از بهترین و قویترین نمونه های نظم و نثر ترکی است و تاکنون ۱۷ بند (قول) «در آذری» از آن جمع آوری شده و به چاپ رسیده که در آذربایجان، در تراز پرفروشترین کتابهایی است که به زبان ترکی آذربایجانی طبع شده است.

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

شعری از مرحوم نصرت کسمنلی: گئدیشین گتیردی غمی،غصه نی-رفتنت غم و غصه برایم باقی گذاشت…

Posted by varliq در سپتامبر 20, 2010

گئدیشین گتیردی غمی ، غصه نی ،
با رفتنت غم و غصه آمد
قلبیم سئوه بیلمز داها کیمسه نی
دیگه نمی تونم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم
هر گئجه رویامدا گورورم سنی ،
هر شب در رویاهایم تو را می بینم
یوخومو آپارا بیلمه یه جک سن.
نمی توانی رویاهای من را با خود ببری
گئتدیین یوللارا حسرتله باخدیم،
به راهی که تو را از من جدا کرد با حسرت نگاه کردم
دنیز تک کوکره ییب ، چای کیمی آخدیم.
همچو دریا طوفانی شدم و مثل رود جاری
منیمله قالاجاق بو قارا بختیم ،
این سرنوشت شوم با من خواهد ماند
بختیمی آپارا بیلمه یه جک سن.
سرنوشت و بخت مرا نمی توانی با خود ببری
گوناهین قارشینا چیخاجاق سنین ،
به سزای عملت خواهی رسید
تنهالیق قلبینی سیخاجاق سنین ،
در نبود من تنهایی غمگینت خواهد کرد
آهیم یاندیراجاق یاخاجاق سنی ،
ناله‌ام گرفتارت خواهد کرد
آهیمی آپارا بیلمه یه جک سن.
کینه و آه مرا نمی توانی از من بگیری
گؤزومون یاشینی سیلسم ده بئله ،
حتی اگر اشکهایم را پاک کنم
سن سیز دردلی – دردلی گولسم ده بئله ،
و حتی اگه بدون تو زهرخندی هم بزنم
من سنین دردیندن اؤلسم ده بئله
حتی اگر از درد هجر تو بمیرم
روحومو آپارا بیلمه یه جک سن…
روحم را نمی توانی از من بگیری…

» نصرت کسمنلی «

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

آنا دیلی / اوستاد اسماعیل جمیلی

Posted by varliq در سپتامبر 5, 2010

بیز واریق وارسا وطن وارایسه دوغما دیلیمیز
اؤیره نیب بیلمه لیدیراؤز دیلینی تورک ائلیمیز

آنا تک جاندان عزیزدیر آنا تورپاق آنا دیل
حورمتین ساخلا یاشارکن آنالار قدرینی بیل

وطنین کیملیگیدیر وارلیغینین داش تملی
کیملیگین بایراغیدیر هر بالانین دوغما دیلی

آنا دیلدیر بزه ین دویغولارین اویلاغینی
سوسله ین آرزیلاری سئوگی سئوینجین باغینی

بولبول اؤز دوغما دیلیله گوله سویلر سؤزونو
هر گول اؤز رایحه سیله تانیدار اؤز اؤزونو

آنا دیلدیر داشییان لایلالارین جان دادینی
آنا دیلدیر یاشادان ائولادینین اؤز آدینی

آنا دیلدیر ائلینین تاریخی آیدین تانیغی
یوردونون اؤلکه سینین آیناسی سؤنمز چراغی

آنا دیلده آنانین سئوگیسی عطری دادی وار
آنا دیلده وطنین شانلی شرفلی آدی وار

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

سهندیه

Posted by varliq در مِی 12, 2010

شاه داغيم ، چال پاپاغيم ، ائل داياغيم ، شانلی سهنديم

باشی طوفانلی سهنديم

باشدا حيدر بابا تک قارلا قيروولا قاريشيب سان

سون ايپک تئللی بولودلارلا افقده ساريشيب سان

ساواشارکن باريشيب سان

گويدن الهام آلالی سرری سماواته دئيه رسن


هله آغ کورکی بورون ، يازدا ياشيل دون دا گئيه رسن


قورادان حالوا يئيه رسن


دوشلرونده صونالار سينه سی تک شوخ ممه لرده


نه شيرين چشمه لرين وار


اوياشيل تئللری ، يئل هورمه ده آينالی سحرده


عشوه لی ائشمه لرين وار


قوی ياغيش ياغسادا يا غسين


سئل اولوب آخسادا آخسين


يانلاروندا دره لر وار


قوی قلمقاشلارين اوچسون فره لرله ، هامی باخسين


دوشلرونده هئره لروار


او اتک لرده نه قيزلار ياناغی لاله لرين وار


گول چيچکدن بزه ننده ، نه گلين لرکيمی نازين


يئل اسنده اوسولاردا نه درين راز نيازين


اوينايار گوللوقوتازين


تيتره يير ساز تئلی تک شاخه لرين چايدا چمنده


يئل او تئلرده گزه نده ، نه کوراوغلی چالی سازين


اورده گون خلوت ائديب گولده پری لرله چيمنده


قول قانادان اونا آغ حوله آچار غمزه لی قازين


قيش گئده ر ، قوی گله يازين


هله نوروز گلی وار ، قار چيچگين وار ، گله جکلر


سئل ، ياغيشدا يويونار کن ده گونش له گوله جکلر


اوزلرين تئز سيله جکلر


قيشدا کهليک هوسی له ، چوله قاچديقدا جوانلار


قاردا قاققيلدا ياراق نازلی قلمقاشلارين اولسون


ياز ، او دوشلرده ناهار منده سين آچديقدا چوبانلار


بوللی ، سودلی سورولر ، دادلی قاووتماشلارين اولسون


آد آليب سندن او شاعر کی ، سن اوندان آدآلارسان


اونا هر داد وئره سن يوز او مقابل داد آلارسان


تاريدان هر زاد آلارسان


آداش اولدوقدا ، سن اونلا ، داها آرتيق اوجالارسان


باش اوجالديقدا دماوند داغيندان باج آلارسان


شئر اليندن تاج آلارسان


اودا ، شعرين ، ادبين شاه داغيدير ، شانلی سهندی


اودا ، سيمرغ دن آلماقدادی فندی


شعر يازاندا قلميندن باخاسان در سپه لندی


سانکی اولدوزلار الندی


سوز دئينده گوروسن قاتدی گولی ، پسته نی ، قندی


ياشاسين شاعر افندی


اونه شاعر ، کی داغين وصفينه مصداق اونی گوردوم


من سنون تک اوجاليق مشقينه مشاق اونی گوردوم


عشقه ، عشق اهلينه مشتاق اونی گوردوم


اونه شاعر ، کی خيال مرکبينه شووشيغاياندا

او نهنگ آت آياغين توزلی بولودلاردا قوياندا


لوله لنمکده دی يئر – گوی نئجه طومار سارياندا


گوره جکسن او زماندا


نه زمان وارسا ، مکان وارسا کسيب بيچدی بير آندا


گئچه جکلر ، گله جکلر نه بوياندا ، نه اوياندا


نه بيليم قالدی هاياندا؟


باخ نه حرمت وار اونون ئوزدئميشی توک پاپاغيندا


شعرينين تاجی اگيلميش باشی دورموش قاباغيندا


باشينا ساوريلان اينجی ، چاريق اولموش آياغيندا


وحی دير شعری ، ملک لردی پيچيلدير قولاغيندا


شهدی وار بال دوداغيندا


اودا داغلار کيمی شانينده نه يازسام ياراشاندير


اودا ظالم قوپاران قارلا کولک له دوروشاندير


قودوزا ، ظالمه قارشی سينه گرميش ، ووروشاندير


قودوزون کورکنه ، ظالم بيره لر تک داراشاندير


آمما وجهينده فقير خلقی اگيلميش سوروشاندير


قارا ملتده هنر بولسا هنر له آراشاندير


قارالارلا قاريشاندير


ساريشاندير


گئجه حققين گوزودير ، طور تورتميش اوجاغيندا


اری ييب ياغ تک اورکلردی يانيرلار چيراغيندا


می ، محبتدن ايچيب لاله بيتيبدير ياناغيندا


او بير اوغلان کی ، پری لر سو ايچرلر چاناغيندا


اينجی قاينار بولاغيندا


طبعی بير سوگلی بولبول کی ، اوخور گول بوداغيندا


ساری سونبول قوجاغيندا


سولار افسانه دی سويله ر اونون افسونلی باغيندا


سحرين چنلی چاغيندا


شاعرين ذوقی ، نه افسونلی ، نه افسانه لی باغلار


آی نه باغلارکی ((الف ليلی )) ده افسانه ده باغلار


اودياخيب ، داغلاری داغلار


گول گولرسه بولاغ آغلار


شاعرين عالمی ئولمز ، اونا عالمده زوال يوخ


آرزيلار اوردا خاطرليه امکاندی ، محال يوخ


باغ جنت کيمی اوردا بو حرام دير بوحلال يوخ


اومحبتده ملال يوخ


اوردا حال دير داها قال يوخ


گئجه لر اوردا گوموشدندی ، قيزيلدان نه گونوزلر


نه زمرد کيمی باغلاردی ، نه مرمر کيمی دوزلر


نه ساری تئللی اينکلر ، نه آلا گوزلو ئوکوزلر


آی نئجه آی کيمی اوزلر؟


گول آغاجلاری نه طاوس کيمی چترين آچيب الوان


حلله کروانيدی چوللر ، بزه نر سورسه بو کروان


دوه کروانی دا داغلار ، يوکی اطلس دی بو حيوان


صابرين شهرينه دوغرو ، قاطاری چکمه ده سروان


او خياليمداکی شيروان


اور دا قاردا ياغار ، آمما داها گوللر سولا بيلمز


بو طبيعت ،او طراوتده محال دير اولا بيلمز


عومر پيمانه سی اوردا دولا بيلمز


او افقلرده باخارسان نه ده نيزلر ، نه بوغازلار


نه پريلر کيمی قوشلار قونوب ، اوچماقدا ن قاز لار


گولده چيممکده نه قيزلار


باليغ اولدوز کيمی گوللرده ، ده نيز لرده پاريلدار


آبشار مرواری سين سئل کيمی توکدوکده خاريلدار


يئل کوشولدار ، سو شاريلدار

» اوستاد شهریار «

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

سهند و یاساق شعری

Posted by varliq در آوریل 3, 2010

از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۰ غیر از قصه ها و شعر های مبتذل هم سطح حسین کرد و امیر ارسلان و مقداری نوحه و به اضافه شعر حیدر بابا ، تقریباً در ایران ، هیچ کتاب و نشریه ای بزبان ترکی امکان انتشار نیافت.

پلیس انتشار کتاب و نشریه به زبان ترکی را عملاً ممنوع کرده بود . به طوری که در دهه چهل ، نگهداری و خواندن چنین کتابها ، مخاطرات زیادی در پی داشت ، صمد بهرنگی و دوستانش در به در به دنبال کتابهای ترکی می گشتند و هر نوع خطری را به جان می خریدند .
سالهای سیاه و خفقان و سالهای اشک و آه بود و ساواک با شکنجه های ددمنشانه مو را از ماست بیرون می کشید سالهایی که در این شعر سهند (بولود قاراچورلو)به تلخ ترین شکل منعکس گشته است

طالعیمه سن باخ

دوشونجه لریم یاساق

دویغولاریم یاساق

کئچمیشیمدن سؤز آچماغیم یاساق

گله جه ییمدن دانیشماغیم یاساق

آتا – بابامین آدین چکمه ییم یاساق

آنامدان آد آپارماغیم یاساق…

… بیلیرسن؟

آنادان دوغولاندا بئله

اؤزوم بیلمه یه – بیلمه یه

دیل آچیب دانیشدیغیم دیلده

دانیشماغیم دا یاساق ایمیش ، یاساق …

:::::::::::: ترجمه فارسی :::::::::::::::::

سرنوشت عجیبی است

اندیشه هایم ممنوع !

همه چیز

همه چیز برایم ممنوع !

نباید از گذشته ام حرفی به میان آورم

و نیز نه از آینده ام .

نام بردن از نیاکانم ، ممنوع !

و ممنوع ،

نامی از مام بردن !

و می دانی آیا ؟

از آن دم که چشم به دنیا گشوده ام

بی آنکه خود بدانم

از تکلم به زبانم نیز

ممنوع بوده ام …

ممنوع !

رحمتلی بولود قاراچورلو (سهند)

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

خطاب به استاد شهریار! (شعری از بختیار وهاب زاده به استاد شهریار)

Posted by varliq در مارس 2, 2010

حسرت اوستاد شهریارا

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني

Posted by varliq در فوریه 7, 2010

زبان سند هويت هر ملتي است . سندي که اثبات آن تبلور ذات هر خلقي است. در واقع موجوديت هر ملتي در اين کره خاکي نشانگر حضور زباني اوست. زباني که مورد تکلم واقع مي شود از طريق اصوات، هجاها و آثار مکتوب سند زنده اي بر جاي مي- گذارد، سندي که جزيي از ميراث بشري است و بر همه انسانهاي فکور است که از موجوديت ، حق حيات و فضاي تنفسي آن زبان در ابعاد گوناگون مدافعه نمايند.  اين سند در وجود فيزيکي و آثار معنوي ميليونها انساني حک شده که به آن زبان سخن ميگويند.بنابراين رسميت هر زباني را نه حاکمان، بلکه خود ملتي که به آن زبان لب مي گشايند، تعيين مي کنند. پس به سخني، هر زبان براي ملت صاحب زبان رسمي است. زبان ضمنا آ ئينه اي است که هر ملتي خود را، در گذرگاه تاريخ، در آن مشاهده مي کند. اين سند زنده در آئينه تاريخ جهان مي درخشد هر چند که عده اي بخواهند اين سند و اين آئينه را مخدوش  و تيره  ببينند.
زبان هيچ ملتي در عرف بين الملل نيازي به اثبات ندارد، بزرگترين دليل وجودي هر زباني حضور ملتي است که به آن زبان تکلم مي کنند و با اين طريق کاروان تمدن  بشري را غنا مي بخشند، خواه اين متکلمين زباني ميليوني باشد يا کمتر. کميت در عرصه موجوديت زباني زياد مورد اختلاف نيست. زبان ها با تفاوتهاي خويش موزائيک زيبائي از ملل و نحل در جهان پديد آورده اند، جهاني که در مواردي قدرتمندان بر آن شده اند اين سند هويت و اين آئينه زلال بشري را مکدر کنند. براي مثال خواندن” کتاب کوچه” اثر زنده ياد شاملو، نوعي گردشي است در قلمرو مردمي که به  فارسي دري  صحبت مي کنند، هر چند که خود استاد فقيد ريشه ترکي داشته باشند. .و با مطالعه اشعار نسيمي و اثر ماندگار شهريار، حيدر بابايه سلام، نيز خواننده در مسير رودخانه اي سير مي کند که روح و روان مردم ترک آذربايجان را به تصوير مي کشد.زباني که نه فقط کدهاي بيجان و حرفهاي قراردادي الفبا، که روح و روان مردمي را در يک مقطع تاريخي نشان مي دهد. اين همان زباني است که من با آن بزرگ شده ام، زباني که ترنم کننده آمال و آرزوهاي يک ملت اصيل است.با اين وجود، ما مشاهده مي کنيم که در عرصه قدرت و حکومت در مواردي تلاش مي شود که فرهنگ و زبان ملتي به سخره گرفته شود و به سخن قالتونگ(Galtung 1)” معنا و مفهوم زبان ملتي توسط حاکمان معني شود و تعريف گردد  نه خود مردم”. و اين اوج فاجعه است که ديگران بر ملتي خير و شر تعيين کنند که به سخن روان شناسان نوعي” آگاهي يا وجدان استعمارشده” در ملتي پديد آورند.(2) به اين صورت، براي مثال، در شهري که بيش از يک ميليون نفر جمعيت دارد و مردم قرنهاست به زبان ، در اين مورد، ترکي آذربايجاني ، صحبت مي کنند، کتابخانه اش قفسه اي از  کتابهاي ترکي آذربايجاني نداشته باشد و يا در دادگاههايش زنان و مردان و شهروندانش نتوانند به زبان خود از خود دفاع کنند. اين همان ” آگاهي استعمار شده”  است. اينجا ملتي است که نفوذ(Penetration) زبان بيگانه يا حاکم سبب شده که  مليت خود را تسليم ديگران نمايد که به اين حالت” submissiveness” يا تسليم بي قيد وشرط گفته مي شود. اين حالت رواني اگر ادامه پيدا کند نوعي” تخريب رواني” براي ملتي پديد مي آورد. خوب اين زبان چيست و زبان چه جايگاهي در جامعه بشري دارد و زبان ترکي آذريايجاني از کجا سرچشمه گرفته است. اما قبل از همه، .در همين ابتدا بايد به فهرستي از فاکتها و حقايق اشاره شود تا خواننده دقيق با برخي از بد يهييات زبانشناسي آشنا شود.
– زبانها در عين تفاوتهاي ريشه اي از مشابهتهاي زيادي برخوردارند.
– زبانها از نظر ساختاري در گروههاي مشابه طبقه بندي ميشوند.
– زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از يکديگر بوده اند.
–  برخي از زبانها به سبب تهاجمات استعماري و فقر فرهنگي در معرض نابودي قرار دارند.
–  علي رغم اختلافات عجيب و قريب بين زبانها و کدهاي آنها، زبانها به تعبيري از  ساختار واحدي  برخوردارند.
– زبان هيچ ملتي برتر و يا پستتر نيست، و اين قدرتهاي فائقه اقتصادي و يا امپراطوريهاي مالي است که سبب فراموشي ويا به حاشيه افتادن زبانها ميشود.و اين کار با کوچهاي اجباري يا اسکانهاي ناشي از شرايط  ناخواسته حاصل مي گردد.
– زبانها در خانواده هاي زباني طبقه بندي مي شوند و اعضا هر خانواده زباني شاخه اي از درخت زبانشناسي بشري است.
قبل از همه، در ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني بايد توجه نمود که تمام زبانهاي دنيا در مسير زندگي بشري و تاريخ او، از پيچ و خمهاي فراواني گذشته و از دوران قبل از کتابت و الفبا عبور کرده ، تا امروز رسيده اند. با توضيح بيشتر، زبانهايي که قدرت انطباق با شرايط  زمان داشته و از تهاجمات ضد زباني گريخته اند، تا امروز  حضور خود را به اثبات رسانده اند.  در اين رهگذر انسانهاي باستان بنا به شرايط ز يستي خود، هر کدام  به شکل ويژه اي  از زبان و کتابت و نوشته ، منطبق با وضع زيستي خود، استفاده کرده است.  براي مثال، ملتهايي که در زندگي کوچ نشيني بوده اند، فن کتابت و زبان آنها به سبب کوچهاي مداوم و درگيريهاي  خشن براي دسترسي به مراتع، دستخوش تغيير بوده و قضاوت علمي در مورد ريشه زباني آنها مشکل به نظر مي رسد.   براي مثال، زبان انگليسي امروزي که حدود يک ميليارد مردم جهان به آن آشنائي دارند، حدود شش سده پيش  به نوعي کتابت ميشد که آثار آن زمان براي خواننده معمولي امروزي نامفهوم است. بنابر اين بهتر است به ريشه کل زبان بشري اشاره شود و نظر دانشمندان معاصر و پژوهشگران جديد آورده شود تا اينکه در ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني مردم ايران نيز تامل علمي به عمل آيد.
در زمينه ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجان نظرات متفاوتي ابراز شده است و گاهي ضد و نقيض. واين برخوردها سبب شده که ذهن عامه نسبت به آن در ابهام قرار گيرد.
“مريت روهلن” Merrit Ruhlan مي نويسد هر چند که دانشمندان هر کدام در محل کار خويش به صورت جداگانه اي کار مي کنند، اما در واقع هر کدام بخشي از موضوعات علمي را مورد بررسي قبرار ميدهند که در کل همه به هم مرتبط مي گردند. او ادامه ميدهد که با کمال تعجب با مطالعه آثار زبانشناسان و مشاهده نزديکي در واژگان و ساختارهاي زباني به اين نتيجه رسيده که از حدود 5 هزار زباني که امروز در جهان تکلم ميشودو و با بررسي نزديکيهايي که در اين زبانها به چشم ميخورد، اين نتيجه حاصل مي شود  که تمام اين زبانها در واقع از يک زبان اجدادي، زبان واحد باستاني ريشه گرفته اند.(3) اما اگر به جامعه امروزي ايران نظر کنيم در يک جمله ميتوان گفت که اين هم از کرامات تظامات استبدادي است که ملتي بايد براي اثبات موجوديت زباني خويش فرياد بکشد.
در جامعه چند زباني ايران زبان ترکي آذربايجاني هنوز جايگاه خود را نيافته است. اميد ميرود که روند عمومي بيداري اجتماعي يا موج عظيم رنسانس فرهنگي ، که آغاز شده، بتواند زبان ترکي آذربايجاني را نيز در مقام مناسب خود بنشاند.زباني که ميليونها نفر از مردم آذربايجان ايران به آن تکلم مي کنند، و در طي قرون و اعصار همچنان از گذرگاهاي خطرناکي گذشته و بارها در معرض مرگ قرار گرفته است. زباني  که  بنا به نظر زبانشناسان کامل، و از نظر استروکتور گرامري و ساختار نحوي انسجام دارد. هر چند اين زبان در ايران حالت رسمي نداشته و به زبان مکتوب ديواني ارتقا نيافته، اما توانمنديهاي ساختاري اين زبان سبب شده که با وجود تسلط سياستهاي ترکي ستيزي  و ممنوعيت پخش و نشر آثار خلاقه به اين زبان، هنوز جان سختي از خود نشان دهد و از طرق فعاليتهاي غير رسمي و ادب دوستانه  زنان و مردان آذربايجان در زمره زبانهاي  زنده ولي در حال خطر endangered به تنفس خود در کلني زبانهاي ديگر ادامه دهد.  زبان ترکي، که يکي از شاخه هاي آن در آذربايجان مورد تکلم واقع ميشود، همانند ساير زبانهاي مرسوم در جهان، زباني است که ساختار قانونمند دستوري خود را دارد و تا کنون آثار ماندگاري به اين زبان چاپ شده است.
در ايران، به لحاظ سياستهاي فرهنگ ستيزانه طوري با اين زبان  برخورد شده که حتي عده اي از خود صاحبان اين زبان از تکلم به آن شرم زده ميشوند. البته اين سياست ويژه ايران نيست، به پژوهش زبانشناس برچسته سوئدي، اسکوتناب کانکاش، در ممالکي که زبان حاکم ديگر زبانها را به حاشيه رانده و ممنوع نموده، تکلم به زبان مادري براي زبانهاي غير رسمي “با احساس شرم” همراه بوده است)4 (اين ضايعه فرهنگي در ايران جراحات عميقي در سينه ميليونها انسان نهاده است. جراحاتي که در طي دهه ها زبان ستيزي و تلاش براي حذف اقتدار ملت آذربايجان ضربات جبران ناپذيري بر پيکر اين ملت وارد کرده است. ملتي که کودکانش در يک آشفتگي آموزشي قرار داشته و در حالت “suspension  ”يا  سردرگمي و آويختگي زندگي کرده اند. مطمئن هستم که درک عمق اين جراحت که سينه ملت آذربايجان را دريده و ميليونها انسان را در مرز و بوم خويش به شهروندان درجه دو تبديل کرده، مورد توجه روشنفکران فارسي زبان قرار گيرد. حق تکلم، آموزش، و احترم به زبان ملتها جزئي از مولفه حقوق بشر و پايه دموکراسي است . با آبادي وپيشرفت اجتماعي هم مرتبط است. . و در واقع ناتواني اهل قلم فارسي زبان از درک پيامدهاي ممنوعيت زباني سبب شده که اين جماعت جاهلانه به موضع انکار بيفتند و  يا در بهترين شکل از طرح مسئله خودداري کنند و به آن با ديد “کاهشگرانه” (reductionism)  بر خورد کنند.
اينجا نه ناسيوناليسم آذري مورد نظر من است، نه  ساير نظرهاي سياسي. اينجا طرح اين فکر در ريشه شناسي زبان ترکي مطرح است که قبل از هر برنامه سياسي اجتماعي، بايد  با زبان يک ملت بزرگي، ابتدا به عنوان هويت فرهنگي و حق ذاتي آنها،ا برخورد کرد.  امکان ندارد ملتي با کساني که زبان و موجوديت آنها را به سخره گرفته اند، با گرايشات صميمانه برخورد کند. ناسيوناليسم اينجا واژه بي معنايي است، اينجا ميدان وسيع تنفس زباني ملتي در نظر است که طبق مصوبات سازمان ملل زبانش  بايد رسميت يابد- اينجا هيچ سخني از سياست و برخورد سياسي نيست، بلکه به طور شفاف سخن از جامعه اي است که تقريبا از هر دو نفر يک نفرش خواستگاه ترکي دارد و به شاخه هاي مختلف زبان ترکي تکلم ميکند ، در حالي که از نظر ساز و کارهاي رسمي در آموزش و ساير امور جامعه زبانش غايب است، زبانش  در حاشيه است، زبانش به اشکال مختلف سرزنش و تحقير ميگردد. اينجا سخن از زبان ملت است نه ملي گرائي.اينجا تاکيد بر موجوديت و حيات اجتماعي ملتي است، نه ناسيوناليسم کور سياست مردان. اينجا سخن از زبان و حيات کودکاني ميرود که دهه هاست عليرغم مصوبات جهاني از حق رشد و نمو کودکانه به زبان مادري خود محرومند. آنان همانند کودکاني هستند که از آغوش مادرانشان به زور گرفته شده اند. چرا که زبان مادري همراه شير مادر آغوشي گرم و عاطفي براي کودکان محسوب مي شود. ابنجا سخن از تخطئه زبان و ادب ملتي است. حال آنکه علم زبانشناسي ميگويد هيچ زباني برتر از ساير زبانها نيست و چنان که در اين نوشتار خواهد آمد زبان ترکي از نظر توانائي دستوري، آواشناسيphonemes, morphemes)  ) و مورفولوژي از زبان فارسي ظرفيت بيشتري دارد.
زبان امروزي ترکي که مردم آذربايجان ايران به آن صحبت مي کنند، شاخه اي از خانواده  بزرگ زبانهاي ترکي Turkic languages”   است.   خود اين خانواده نيز در طبقه بندي زبانها، از زبانهاي زير خانواده گروه زبانهاي آلتائيک Altaic شناخته ميشود.
“خانواده زبانهاي ترکي اشتراکات خيلي نزديکي به يکديگر نشان مي دهند. اين همانندي  در عرصه آواشناسي، مورفولوژي (تحولات لغوي) و ساختار نحوي آنهاست. در بين اين زبانها تنها زبانهاي چوواش، خلج، و ياکوت با ديگر خانواده زبانهاي ترکي تفاوت قابل توجه دارند. نزديکترين سوابق اين زبانها در کنار رودخانه اورخون در مغولستان و نيز دره رودخانه يئني سئي در روسيه مرکزي و جنوبي وجود دارند که به قرن 8 برميگردد.”
براي نشان دادن خانواده زبانهاي ترکي و درک ريشه هاي زبان ترکي آذربايجاني اينجا عين ترجمه طبقه بندي زبانها از ديد زبانشناسان معتبر آورده ميشود. جالب اينجاست که بيشتر عالمان زبانشناسي تاريخي در اين مورد هم نظرند:
زبانهاي ترکي با توجه به ريشه هاي تاريخي، معيارهاي جغرافيايي و اصول زبانشناسي به شاخه هاي زير تقسيم ميسوند:
1-زبانهاي اوغوز يا زبانهاي جنوب غربي که شامل زبانهاي ترکي عثماني، قاقوزGagaus، ترکي (آذربايجان)،  ترکمن،  و ترکهاي خراسان.” در اين طبقه بندي به لحاظ توجه به اشتراک زبانها از نظر موقعيت جغرافيايي جايگاه زبان ترکي امروزي آذربايجان ايران نيز مشخص مي شود.
2-زبانهاي قبچاق يا زبانهاي شمال غربي: اين شاخه شامل زبانهايي از خانواده زبانهاي ترکي است که عبارتند از زبانهاي قازاک، قره قالپاک، نوقاي، تاتار، و باشقير، لهجه هاي سيبري غربي، تاتارهاي کريمه، کوموک، کاراچاي، بالکار و کاراايت.Karaite”
3-شاخه جنوب شرقي يا گروه اويغور چاغاتي uyghur chagati”  “که در برگيرنده زبانهاي اوزبک، اويغور، اويغور زرد، و سالار Salar”  “با ريشه اوغوز.
4-گروه شمال شرقي ياسيبريايي  شامل زبانهاي ياکوت  Yakut(ساخا)، دولقان “Dolgan”، آلتاي، خاکاس ، شور  Shor تووان Tuvan ، و توفا (.( Tofa
5-زبان چوواش که زبان منطقه ولگاست.
6-زبان “خلج”  khalaj) )  زبان متباعد مرکزي ايران است.(5)
منظور از زبان خلج  همان گويشي از زبان ترکي است. بر اساس داده هاي سايت ميراث فرهنگي، استان مرکزي  دربرگيرنده ساکناني با ريشه زبان ترکي هستند. طبق اين نوشته و به نقل از سايت “سوزوموز”»زبان ترکي زبان اصلي اهالي اکثريت نقاط روستائئ شهرستان ساوه مي باشد.(شاهسون بغدادي، اينانلو، مغنها، ايل مغان، ترکمن….اغلب روستائيان به يک گويش ترکي(منظور زبان ترکي آذربايجاني است.م.ب) و اندکي  به گويش ترکي خلجي سخن مي گويند.&
طبق اين نظر، جايگاه و خواستگاه زبان ترکي آذربايجاني روشن مي گردد. اين زبان در زمره   زبانهاي جنوب غربي  خانواده زبانهاي ترکي محسوب مي شود
استاد رحيم رئيس نيا نيز در نوشتاري که در مورد زبان ترکي تهيه کرده، ريشه شناسي زبان ترکي اذربايجاني را چنين ذکر مي کند که به نوعي با پژوهش زبانشناس فوق هماهنگي دارد:
“زبانهاي ترکي به چندين شاخه و شعبه تقسيم مي شوند که ترکي آذربايجاني به گروه غربي خانواده زبانهاي ترکي وابسته است. به نظر وي”منابع اصلي زبانهاي منسوب به شاخه غربي خانواده- هاي ترکي و از آن جمله زبان آذربايجاني عبارت بوده است از: زبانهاي قبايل و طوايفي که به نام هاي ساک- سکيف- سکا، گاس، گاسبي، گاسيت، خزر، سابير، سووار، هون، گوي ترک، تورک غز، اوغوز، قبچاق، و… شناخته شده اند. اينان در سده هاي پيش از ميلاد و نيز در نخستين هزاره ميلادي در اطراف درياي خزر مسکن گزيده اند. زبان آذربايجاني نيز به مانند ساير زبانهاي وابسته به گروه غربي تحت تاثير حوادث اجتماعي-تاريخي پيچيده اي به صورت زبان واحد خلق تشکل يافته است” (6)
دليل عمده اي که زبانشناسان تاريخي مي آورند که زبانهاي ترکي از خانواده زبانهاي هند و اروپايي نيستند، توجه به ساختار هجايي و آواشناسي اين زبان است. البته اشکال ديگر دستور و نحو زبان ترکي آذربايجاني نيز نشانگر اين است که اين زبان خود استقلال زباني دارد. تفاوت و در واقع  خصيصه بارز زبانهاي ترکي در کميت حروف صدادارست. وجود نه صدادار به اين زبانها “هارموني هجايي”(7) مي دهد که در زبانهاي” دري” (فارسي) نيست. علاوه نوع پيچيده پيشوندها و پسوندها نيز نشان مي دهد که ساختار زبان ترکي و ظرفيتهاي آن با زبانهاي هند واروپايي متفاوت است. مثال ,واژه کول (خاکستر) کول-لر(خاکسترها)، کول-لر-ي (خاکسترهايش) و واژه قول (برده) قول-لار (برده ها)، قول-لاري (برده هايش) نشان مي دهد چه هماهنگي و هارموني در زبان و نوع تلفظ واژه هاي صدادار وجود دارد. به هارموني صداها در پسوند”لر” “لري” و نيز “لار” و لاري” توجه کنيد، با مقايسه اين نوع هارموني مصوتها  مي توانيد پي ببريد که در زبان دري فارسي اين امکان گردش هجايي وجود ندارد. دکتر زهتابي در کتاب با ارزش خويش، به نام “معاصر ادبي آذري ديلي” براي نشان دادن جايگاه زبان ترکي آذربايجاني، با استادي و ايجاز خاصي انواع حروف صدادار را توضيح داده اند.(8)
مثل هر زبان ديگري زبان ترکي آذربايجاني مسير تاريخي ناهمواري طي کرده و به امروز رسيده است.نوع به کار بردن پسوند در اين زبان، بي آنکه آسيبي به خود کلمه وارد شود، سبب شده که اين زبان از يک استاندارد خوبي از نظر زبانشناسي برخوردار باشد که براي يادگيرنده زبان آسان خواهد بود. براي مثال کلمه”ائولريمده” (evlerimde)” در خانه ما”  از واژه اصلي “ائو”(خانه) “لر” علامت جمع، “ايم”پسوند مالکيت، “ده” پسوند مکاني به صورت يکدست و هماهنگ استفاده شده است. حال زماني که کلمه در زبان ترکي آذربايجاني از حروف صداداري بهره گيرد که از ته دهان تلفظ ميشوند، تمام پسوندها نيز خود را با آن صدا هماهنگ مي کنند. مثال “اوتاق”، اوتاقلار، اوتاقلاريمدا، اوتاقلاريمداکي، اوتاقلاريمداکيلار و ترکيب “اتاق-لار-ايم-دا-کي-لار-دان” (از چيزهايي که در اناق هايم هستند) نشان دهنده سياليت و ظرفيت گسترش ساختاري اين زبان است.(9) اين ساختار ويژه زباني سبب شده که به زبانهائي که هنگام اضافه شدن  پسوندها، ريشه کلمه ثابت بماند، زبان التصاقي (agglutinate) گفته مي شود. در زبانهاي التصاقي نه تنها ريشه افعال هنگام صرف شدن ثابت مي ماند، بلکه در تمام کلمات ديگر نيز هنگام افزوده شدن پسوند، اصل کلمه بي-تغيير مي ماند. ضيا صدر و دکتر زهتابي نيز ريشه زبان ترکي آذربايجاني را جز زبانهاي التصاقي دانسته اند.با اين تفاوت که برخلاف بيشتر منابعي که من مراجعه کردم و در کتاب شناسي استاد ر..رئيس نيا هم ذکر شده، دکتر صدر زبان ترکي آذربايجاني را از نظر ساختاري  از زبانهاي اورال آلتائي نمي داند، چرا که او باور دارد که زبانهائي خارج از خانوادهاي اورال آلتاي  در اين گروه  وجود دارند که التصاقي هستند .10
اين که شکل گيري کامل فرم زبان ادبي ترکي آذربايجاني چه زماني بوده، اطلاع دقيقي نداريم،اما کتيبه هاي اورخون  يئني سئي يا يئني سو را ميتوان نام برد که ترکيب دستوري واژه ها و صوت شناسي کلمات موجود نشان مي دهد که اين سند از قدمت بيشتري برخورداراست. با اين حال اکثر منابع بر آنند که زبان هاي شکل يافته خانواده ترکي بيشتر از قرن هشتم ميلادي  آغاز شده است. در اين مورد زبانشناسان با توجه به نوع زبانهاي ترکي، تکامل هر کدام را به قرون مختلف نسبت مي دهند. زبانهاي ترکي آسياي ميانه قرن هشتم شکل ميگيرند، حال آنکه شکل گيري زبان ادبي “اويغوري” را ما بين قرون نه تا چهارده مي دانند.(11(  شيوه زندگي کوچي و نوع معيشتي و زيستي اجداد ترک آذربايجاني و طرز نگاه آنها به  جهان و طبيعت سبب شده که صاحبان اين زبان از ثبات  اجتماعي برخوردار نباشند. تهاجمات و لشکرکشيهاي  مدام باعث شده که اين ملت در حالت کوچ قرار گرفته و از اقتدار دولتي بهره نداشته باشد. حضور جمعيت مختلف ترک در سراسر ايران و نيز ساير ممالک دليل بر همين است. با وجود  عدم امکان آموزش رسمي زبان ترکي آذربايجاني در ايران و با وجود ممنوعيتها و محدوديتها و تحقيرها در پخش و نشر آثار اهل قلم اين خطه، زبان ترکي آذربايجاني به سبب ظرفيتهاي دستوري، ساختار نحوي، آوائي و نيز قدرت واژگان، زبانيت و زندگي و تکامل خود را پيش گرفته و جلو رفته است. طبق آمار سال 1997 حدود% 37.3 از جمعيت ايران به اين زبان تکلم مي کنند.
با اين حال در جامعه ايران سنت ديرينه استبداد سبب شده که واقعيات فرهنگي و آکادميک نيز بنا بر اميال و منافع حاکمان تحريف گردد. البته داشتن عقايد و آرا گوناگون در مسائل علمي يک موضوع طبيعي است. نکته مورد نظر من انکار و حذف است که نادرست است.
در مورد ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني نظري هم وجود دارد که زبان ميليونها مردم آذربايجان را  به زباني از ريشه هند و اروپائي نسبت مي دهد و از آن به عنوان زبان “:تاتي” و “هرزني”  نام مي برند. حال آنکه  در ميان آذربايجانيها واژه “تات” و “تاتي” به کساني اطلاق مي شد که آذربايجاني نيستند.همانگونه که تازيان، غير عرب را عجم مي خواندند. خود کلمه “تات” به نوعي با واژه روسي “تاتي” با هم به کار گرفته شده است. تاتها در  مناطق قفقاز زندگي مي کردند، در ايالات”سيازان” Siazan ، ديويچين، قوبا، قوناق کند، شماخي،  اسمايلين.، در شهر باکو و در شبه جزيره آَبشرون، در شمال شرقي آذربايجان. تاتها قوم مستقلي بودند که در کنار آذربايجانيها زندگي مي کردند. ريشه زباني آنها روشن نيست ، طبق آمار موجود در يک سند، تاتها که در  آباديهاي شمال ايران و اطراف تهران زندگي مي کردند، 28433 نفر آمارگيري شده اند. در اين سند ذکر شده است که “تاتها” از نظر ديني هم به مسلمان، مسيحي و يهودي منشعب مي شوند. زبان شناسان بر آنند که زبان تاتها با زبان ترکان آذربايجاني  مشابه نبوده است. تاتها بر خلاف ترکان آذربايجاني هيچ وقت زبان کتبي نداشته اند، آنها در باکو به يادکيري زبان ترکي پرداختند. نکته  قابل ذکر  اين است که سياستهاي تک زباني و استحاله گري سبب شده که تاتها در ايران به کلي به زبان فارسي بگروند . تاتها در آذربايجان شمالي در دوران حاکميت شوروي عمدتا در باکو  زندگي مي کردند. سياستهاي شوروي در آن زمان به سخن بزخي از زبان شناسان سبب شد  که  اتها موجوديت خود را به مرور از دست دهند بنابراين انتساب زبان ترکي آذربايجان به “تات” و “هرزن” و جدا نمودن خانواده بزرگ زبان ترکي از شجره زبان شناسي و زبانهاي “اوراليک التاييک” با اهداف خاصي انجام مي گيرد و گرنه داشتن نظر يا فرضيه در پژوهشهاي علمي چيزي قابل کتمان نيست.
بايد اشاره کنم که نبود جو حستجوگري، نقد و عدم امکان بررسي  مسائل اجتماعي، از جمله ساختار جمعيت ايران، زندگي زبانهاي مختلف، و نگرش به پديده جديد “جوامع چند زباني” ، سبب شده که جامعه در يک خلا نظري وتتوريک زندگي کند، وقايع و افکار مطابق اميال قدرتمندان تعبير و تفسير گردد. در مورد زبان و ريشه شناسي زبان ملت آذربايجان هنوز در ذهن عامه .و  نيز در منظر روشنفکران، همان نظراتي که از دوره فراماسونرهاي رضا شاهي ديکته شده موج مي زند. اما بايد تغيير زمان و شرايط را فهميد. به حقايق دو باره انديشيد. اين بار به صورت مستند، دقيق، با مدرک و استدلال. و زمينه را نيز براي  پژوهشهاي  بيشتر آماده کرد. اولين بار احمد کسروي بود که به  موضوع زبانشناسي آذربايجان اشاره نمود و تئوري من در آوردي “تاتي” و “هرزني” را به عنوان زبان مردم آذربايجان ناميد. حال آنکه کار زبانشناسي با اشاره به خانواده هاي زباني و طبقه بندي زبانها مرتبط است و تمام زبانهاي مورد تکلم از نمودار زباني مشخصي ريشه گرفته اند. زبان ملت  آذربايجان نيز از اين مقوله جدا نيست. با نيات سياسي و مطامع سرکوب فرهنگي نيز نميتوان چنين پديده هاي زنده را براي هميشه  تحريف کرد. زبان آذربايجان از خانواده جهاني زبانهاي التصاقي است که اين گروه از زبانها همانگونه که گفته شد به شاخه زبانهاي آلتائيک مرتبطند. مشابهت ها در:1-واژگان 2- در ساحتار دستوري 3- در آواشناسي هم دليل عمده اين طبقه بندي است.  طرح اصطلاح “نيمزبانها” هم که از سوي  مورخ آذربايجاني، احمد کسروي مطرح شده، هيچ تغييري در موجوديت اين زبان و زندگي تاريخي آن ايجاد نمي کند. در علم زبان شناسي ما pidgin-Creole   داريم که نوعي گويشهاي مردم و قبايل مهجور و جدا مانده از اصل خويشند که به سبب کوچها و معضلات زيستي از ريشه زباني خود جدا افتاده و به نوعي  به گويش ويژه دست يافته اند. گويشي که از زباني جدا شده و به مرور شکل يافته و ممکن است به حالتي برسد که ديگر براي صحبت کنندگان زبان اصلي مفهوم نباشد. براي مثال چيزي که از آن به نام زبان “هرزندي” نام برده مي شود و آقاي کسروي آن را نيم زبان آذربايجان مي نامد و از آن مثال مي آورد، در واقع همان چيزي است که در زبان شناسي “پيدگين” pidgin مي گويند. گويش يا زبانکي که از اصل خود جدا مانده است. به مثال خود آقاي کسروي و تطابق معنائي آن اشاره مي کنم.
“امسور ورون خيلي وروسته، سيل خيلي آمارا، گندومي خروب کرديه،
“امسال باران زياد باريده، سيل بسيار آمده، و گندمها را خراب کرده”
در واقع جمله اول شکل مهجور، وامانده و سرگردان جمله دوم است. حالا تراشيدن يک  شخصيت زباني به اين “زبانک” يا “پيدگين” و آنرا زبان  باستاني مردم آذربايجان ناميدن همه عاري از هر گونه اعتبار علمي است. ” لازم به توضيح است که “پيدگينها” ابتدا در زبان انگليسي پديد آمدند که جاي صحبت آن در اين جا نيست.
بنابر اين درک ريشه زباني مردم آذربايجان که من از روي اسناد و نمودارهاي زبانشناسي شجره آن را خواهم آورد، از خانواده زبانهاي ترکي است و هر گونه سفسطه کاري در اطلاق نيم زبان، يا جدا کردن ساختار گرامري، لغوي، و نحوي اين زبان از زبان ترکي بيمعني است. چرا که اين زبان زنده است.کار مي کند. هر روز صاحبان انديشه به آن زبان آثار خلاقه مي آفرينند و با وجود دهه ها و سده ها بي احترامي ، به ويژه در دوران سلسله پهلويها، اين زبان راه خود را مي رود و خودش با واژه ها و الحانش، با ساز عاشقان دلسوخته، با ني چوبانان کوه و کمر در اراضي آذربايجان، و با سوز دل شاعران ترکي گوئئ چون شهريار، سونمز، استاد يحيي شيدا، اشعار ملوديک استاد بارز، ممد آراز، و صدها ديگر بر زندگي زباني خود ادامه مي دهد. جاي تاسف است که روشنفکران غير ترک به سبب نبود شرايط نشر و پخش آثار اهل قلم ترکي گوي، چندان آشنايي با اين آثار ندارند و از سويي اين خلا زباني يا به سخني حذف زبان سبب شده که ترکان ما پارسي گوي شوند. اسناد به جا مانده از دوران مشروطه و حکومت ملي آذربايجان هم نشان مي دهد برخلاف نظر کسروي ويارانشان آقاي حسن رشديه نيز در گامهاي نخست بر آن بود در آذربايجان آموزش به زبان ترکي آذربايجاني را مستقر سازد و ضمنا آموزش در جامعه ايران را به صورت دو زبانه سازد. همان گونه که دکتر رضا براهني، نويسنده ، شاعر و منقد ادبي هم در نوشتار خويش که در بيشتر نشريات و سايتهاي داخل و خارج منتشر شد،  به همين موضوع صحه مي گذارد.(سايت تريبون)
آقاي احمد کسروي براي اثبات نظر خود در مورد بي ريشه بودن زبان آذربايجان بر آن  مي شود در ريشه شناسي نام اشخاص و شهرها هم به نوعي خيالپردازي کند که براي خواننده بي غرض امروزي ودانشجوي پژوهشگر مضحک مي آيد. آيشان براي مثال  براي اينکه نظر خود را در مورد بي ريشه بودن زبان تـرکي آذربايجاني ثابت کنند، سعي کرده اند براي واژه هاي موجود ترکي در آذزبايجان وسراسر ايران که ترکان زندگي مي کنند، ريشه فارسي بتراشند. اين تلاش ايشان نه از جنبه تفحص و تحقيق بلکه نوعي شکل تحريف علمي پيدا ميکند.  براي مثال ايشان ريشه کلمه:
“سوگودلو”را بيدک،
“گردکانلو” را گردکانک،
“قزلجه” را سرخه،
“ايستي بولاغ” را گرمخاني ،
يالقوز آغاج” را يکه دار و غيره ناميده اند که در يک کلام از منظر زبانشناسي واژه ها مضحک است.. در اين سند ادعا مي شود که گويا مردم آذربايجان بعد از کوچيدن به اراضي امروزي واژه هاي فارسي را به ترکي ترجمه کرده اتد. حال آن که قبل از ورود آريايي ها به فلات ايران ، اين مناطق محل سکونت “اورال آلتائيان” بوده است که اجداد  ترکان آذري  شناخته ميشوند.(در اين مورد به مقاله حميد نطقي  در مجله وارليق شماره هاي آذر و دي 1363 مراجه کنيد.ر.ر.)
براي روشن شدن اذهان عموم بايد اشاره کنم که   پسوند “لو” يک شاخص در زبان ترکي آذربايجاني است که صدها  کلمه اساسي در فرهنگ کتبي اين زبان با اين فرم وجود دارد.”لو” که گاهي در ميان مردم به صورت پسوند”لي” هم به کار برده ميشود، پسوند نسبي  و ملکي است. کلمات تاريخي همچون ايل ترک “باهارلو”، ” قره قويونلو”  که داراي پسوند “لو” هستند قرنها سابقه استعمال زباني داشته و تعابير آقاي کسروي در شقه-شقه کردن اين واژه ها و چسباندن آنها به زبان فارسي معتبر نيست. تلاش براي پيدا کردن يک پدرخوانده فارسي به واژه ها و اسلوب زباني ترکي آذربايجاني هيچ کمکي به کار زبان نميکند. يا ترکيب اصيل “ايستي بولاغ” که زبانزد مردم آذربايجان است و در روستاها و مناطق کوهستاني  به چشمه هاي  آب گرم اطلاق مي شود را به واژه مهجور فارسي”گرمخاني” نسبت ريشه اي دادن واقعا عاري از هر اعتبار علمي است.(13) بنابراين سرگردان ماندن آقاي کسروي مابين واژه هاي “آذري” و “ترکي” و تلاشش براي  جداکردن زبان مردم آذربايجان از خانواده زبانهاي ترکان و نيز تراشيدن ريشه قلابي براي  واژه- هاي  ترکي آذربايجاني در زبان فارسي نيز چندان کمکي به خواننده نمي کند. براي مثال آقاي کسروي در واژه شناسي نام آباديها به لغت “قرا” اشاره مي کند وتلاتش دارد به هر ترتيبي است براي اين واژه معصوم و اصيل ترکي پدرخوانده  فارسي بسازد. ايشان چنين مي نويسند:
“در آذربايجان بر سر بسياري از نامها واژه “قرا” آورده مي شود مثلا “قراچمن” و “قرارود”. و چون قرا در ترکي به معناي سياه است کساني خواهند پنداشت در اين نامها همان معني ترکي مقصود است. ولي بايد دانست که “قرا” در زبان آذري به معناي بزرگ بوده و خود تغيير يافته واژه “کلان” است که در فارسي هنوز هم به کار مي رود.” و ادامه مي دهند که:
“از اينجا ميتوان گفت “قرا” در “قراچمن”و “قرارود” و بسيار مانندهاي آن، نه واژه ترکي که واژه آذري است و معناي آن بزرگ است” )15) خوب، حتي براي خواننده مدرن و منطقي امروزي، که ترک آذربايجاني هم نباشد سفسطه نويسنده روشن است. نخست اين که ايشان براي اينکه قافيه را درست کنند آمده و واژه معصوم “قره” يا “قارا” را به شکل “قرا” بيان کرده اند، سپس در ادامه تلاشش سعي کرده اند پدرخوانده اي در فارسي به اين کلمه پيدا کنند و قرعه به نام واژه “کلان” در آمده است تا اثبات کنند که “کلان” اصل “قرا” بوده، سوم اينکه با تحريف واژه “قرا” بر آن شده اند که اين واژه را از شخصيت ترکي به هيئت من در آوردي آذري درآورند. حال آن که صورت مسئله خيلي روشن است. در فرهنک لغات ترکي آذربايجاني از قرنها پيش واژه اصيل “قارا” يا” قره” به تکلم تبريزيها موجود بوده و علت اطلاق اسم “قرا چمن” به “قره چمن” نه گناه واژه “قره” بلکه اجراي سيلست فارسي سازي و کشتن اصالت زبان ترکي آذربايجاني بوده است.و گرنه از منظر واژه شناسي و طبقه بندي واژه اي چه ارتباط “واکه اي” يا هجائئ مابين واژه “کلان” فارسي و لغت مظلوم ترکي “قره:” وجود دارد. خاصه اينکه به سخن دکتر صدر تلفظ صوتي “ق” در فارسي (تهراني) به خصوص با آشفتگي خاصي روبروست. به قول استاد جلال همائئ (فلم) را “غلم” تلفظ مي کنند و “غلام” را قلام. اما راي عموم بر آنست که فارسي صوت “ق” نداشته و تنها “غ” دارد .(16) در تک تک نام واژه ها همين تمهيد عجيب و قريب به کار رفته است. حال آن که با اين کارها نمي شود موجوديت زبان ترکي آذربايجاني و هويت ملت آذربايجان را خدشه دار کرد. البته گاهي در تنگناي قافيه شاعري به سبب ظرفيتهاي آوايي “قارا” را به صورت حرف مصوت کشيده “آ” نيز گفته- اند. يک مثال ديگر  کلمه “ارونق” است. منطقه “ارونق-انزاب” از مناطق قديمي اراضي آذربايجان است. ارونق با الف فتحه دار تلفظ مي شود. آقاي کسروي براي اينکه تئوري خود را به کرسي بنشاند، ابتدا به کلمه “ارونق” يک “آ” اضافه ميکند، بعد ادعا مي شود که اين واژه “نخسست “آرانک” بوده ، که به معناي آران کوچک باشد”(17) با چه درکي ميتوان به اخر يک واژه ترکي “کاف”تصغير اضافه کرد و معناي ديگري، در يک زبان ديگري،از آن مستفاد نمود. صدها نوع از اين قبيل موارد وجود دارد که در کتابي جمعاوري خواهد شد. البته داشتن فرضيه هاي متفاوت در زبان امري رايج بين زبانشناسان است حتي نظرات ضد و نقيض. اما اين روش آقاي کسروي در اين مورد قابل استناد نيست.
زبان ترکي آذربايجاني  درمتون تاريخي
در اين قسمت برگردان نوشتاري کوتاه از يک منبع علمي ديگر را در مورد جايگاه زبان ترکي آذربايجاني ذکر مي کنم تا خوانندگان هر چه بيشتر با نظرات گوناگون آشنا شوند و نيز پژوهشگران و  دانشجويان با ديد بازتري به اين مسئله بنگرند . روشن است که نشر و پخش همچو نظراتي مي تواند جو سالم تفکر و انديشه پردازي را پربارتر کند و بر مدتها روش تک گوئئ  و قضاوت رسمي و سياسي در مورد زبان ترکي  غلبه کند تا دانشجويان و خوانندگان هوشيار به طور فراگير به اين موضوع بنگرند.
“از زبانهاي رايج دنيا که در امروز ميليونها نفر به آن زبان تکلم مي کنند، يکي هم زبان ترکي است که  علاوه بر کشورهاي ترکيه، آذربايجان ، در بلغارستان، اوزبکستان، کازاخستان، قيرقيزستان، تاجيکيستان، يونان و قبرس نيز  به اين زبان سخن مي گويند. البته در ديگر کشورهاي جهان نيز ميليونها  ترکي گوي زندگي مي کنند، که تنها در آلمان بيش از يک ميليون نفر و در ممالک امريکاي شمالي نيز به عنوان “کارگران مهمان” ترکان زندگي مي کنند. اينان به شاخه هاي مختلف خانواده زبان ترکي سخن مي گويند. در شاخه هاي اين زبان، زبانهاي ترکي ترکمن، آذربايجاني، قفقازي، لهجه هاي ترکي خراساني  وجود دارند که از شعبه اصلي زبانهاي آلتائيک هستند. البنه زبانهاي مغولي و tungusic نيز از زبانهاي زير همين خانواده محسوب مي شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوري ترکيه تمام اسناد خانواده زبانهاي ترکي با الفباي عربي نوشته مي شد که دليل آن هم تاثير قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زباني در ترکيه سبب شد که الفبائي بر اساس قراردادهاي زبان لاتين با 28 حرف به زبان کتبي ترکي تبديل شود ، که مورد بحث ما نيست.(18) اما زبان ترکي امروز در آذربايجان ايران همان گونه که ذکر شد مسير طولاني پيموده و پس از تغييرات و تحولات فراوان، که ناشي از وضع زيستي  اجداد ترکان آذربايجان بوده، به شکل امروزي رسيده است. اجدادي که به آنها از نظر زباني ترکان اوغوز مي گويند ، که کارنامه ادب شفاهي آنان از پيشينه ادبي 1500 ساله برخوردار است. يعني  ادبياتي که به “ادبيات اوغوز” معروف است. کتاب معروف “دده قورقوت” از داستانهاي مردم ترک زبان” اوغوز”از زمره اين گنجينه  به شمار ميرود. بعدها داستانهاي “کور اوغلو”، نوشته هاي يونس امره، فضولي و   اشعار مختوم قلي، وارث  ادبيات اوغوزها و  در مجموع دربر گيرنده تروت معنوي ادبيات ترکان آذربايجانند.(19) فکر مي کنم با روشي که آقاي کسروي پيش گرفته بود، اگر آن زمان دسترسي به منابع امروزي ترکان  داشت و سند “ده ده قورقوت” را مي ديد ، واژه “ده ده” را به سبب تشابه به واژه “دد”  به فارسي نسبت مي دا د. اما واژه ها در زبانها پديد مي آيند و بر طبق نيازهاي زمان و ضروريات زندگي اجتماعي  و اقتصادي تغيير مي يابند، زبانها  با يکديگر همکاري کرده و مهمانهايي را از همديگر مي پذيرند، واژه هائي کم کم به سبب از بين رفتن موقعيت تاريخي يا اقتصادي از دور خاج مي شوند و جاي خود را به تازه واردين مي دهند واين چنين است که علم معاني يا لکسيکولوژي عمل مي کند. نزديکي و ارتباطات اجتماعي اقتصادي ترکان آذري و ساير ترکان هم خانواده در ايران با فارسها سبب شده که زبان فارسي برخي از عناصر زباني ترکي را عاريه گرفته و فارسيزه کند. اين نشانه ضعف زباني نيست. بري مثال پسوند “چي” در خيلي از واژه هاي فارسي و در ادبيات آن به کار رفته و مورد تکلم واقع مي شود. مثال قهوه چي:درشکه چي، چايچي و غيره. جا افتادن اين پسوند رايج زبان ترکي در فارسي تنها نياز زباني است که به صورت مقبول در آمده و فارسها از اين ساختار دستور زبان ترکي سود ميجويند.
هم چنان که دکتر  محمد تقي زهتابي نيز اشاره کرده اند علم معاني در زبان ترکي آذري روندي ناپيوسته، پيچيده و ناهمگوني داشته است و اين خود تصويرگر زندگي ملتهاي ترکي گوي است که در اراضي آذربايجان در تاريخ طولاني زيسته و رفت و آمد کرده اند.)20)
وجود واژه هاي مشابه در زبانها امري کاملا طبيعي است و اين حالت به دو دليل عمده صورت مي گيرد. نخست هم گروه بودن زبانها در تاريخ و دومي نياز هر زبان براي رشد و تکامل خويش سبب مي شود که واژه ها همواره بين زبانها در حرکت باشند. طبق اطلاعاتي که هر سال موسسه ام-آي_تي MIT  در مورد  زبانها صادر مي کند  زبان ترکي يکي از زبانهاي استاندارد از نظر زبان شناسي است.(21)در اين سند آمده است که بيش از ده درصد کلمات انگليسي از ريشه زبان ترکي اخذ شده اند. البته همان گونه که اشاره شد زبانها پس از عاريه گرفتن کلمات از يکديگر سعي مي کنند واژه ها را با ساختار صدايي و معنائي خود هماهنگ سازند. بنابر اين هيچ زباني ناب و خالص نيست و هر گونه تلاش در مورد  پيرايش زبانها از واژه هاي بيگانه و يا  تئوري ناب سازي زبان با واقعيات زيستي انسان خوانائي ندارد. انساني که مدام در داد و ستد معاني و انئيشه هاست. از سوئي اطلاق الفاظي چون زبان وحشي  يا زبان اقوام بي تمدن و بيابانگرد به ترکان آذري ، يا زيان اعرب را زبان بدويان شمردن نيز جز غرض ورزي به حل مسئله- اي کمک نمي کند  و تنها نشانگر جهالت گويندگان  و بي اطلاعي آنان از وضع زيستي-تاريخي اين ملتها است. همين جا اشاره کنم که طبق تحقيقات زبانشناس معروف آر.اچ روبينز زبان عربي اولين زباني بود که در اواخر سده هشتم ميلادي از نظر دستورنويسي و گرامر رشد فراوان کرد و براي اولين بار دستور زبان سيبويه بصري متبلور شد که در نوع خود بي نظير بود و” سيبويه براي حروف عربي به توصيف آواشناختي تازه اي راه برد که مستقلا از آن خود او بود و آن توصيف آواشناختي به مراتب پيشرفته تر و کمال يافته تر از علم آواشناسي غربي چه در دوره معاصر سيبويه و چه دوره هاي پيشين بود.”(22( با رشد و گسترش اسلام در منطقه و جهان و وجود متن معتبر عربي به نام قرآن، زبان عربي به زبان اثربخش آن زمان تبديل شد و ظرفيتهاي نحوي و آوايي و علم معاني آن سبب شد که زبانهاي ملل منطقه تحت نفوذ آن قرار گيرند .از سويي “همخوانيهاي گلوگاهي يا حلقي (pharyngeal) همان گونه که زبانشناس شهير فرانسوي آندره مارتينه مي گويد” يا نزديک شدن جدارهاي پيشين و پسين گلوگاه يعني پسين ترين بخش پشته زبان از يکسو و ته دهان از سوي ديگر، ميتواند به ايجاد بندش يا سايش بيانجامد ولي زبان شناخته شده اي چون عربي سايشهاي گلوگاهي بيواک و واکداري دارد که به ترتيب با h} {و,? آوا نويسي ميشوند {تلفظ ح و ع در زبان عربي}.23 زبان ترکي آذربايجاني نيز از نظر حروف صدادار 9 تايي توانايي بيشتري براي اداي کلمات، و تکامل واژگان دارد. همان گونه که اشاره شد سيبويه بصري که ايراني بود به چهره برجسته زبانشناسي عربي تبديل شد. روشن است الفباي عربي ، به عنوان الفباي زباني که آسماني  و مقدس خوانده مي شد و ضمنا داراي يک متن نهائي و غير قانل تغيير هم شده بود، در جهان گسترش يابد و به الفباي ملل منطقه از جمله ترکان آذربايجان تبديل شود. زبان شعرا و نامداراني چون نسيمي، فضولي و  سيد عظيم شيرواني شد که آثارشان هر چند در بوته ممنوعيت گرفتار بوده اند، اما همچنان ورد  زبان زنان و مردان آذربايجانند:
“منده مجنوندان فزون عاشيقليق استعدادي وار
عاشيق صادق منم مجنونون آنجاق آدي وار
) من در عاشق بودن از مجنون هم عاشقترم
از مجنون فقط نامي مانده است ، منم عاشق صادق(
گفتني است که در قرن چهاردهم ميلادي هر  دو زبان، عربي و عبري، در دانشگاه پاريس فرانسه رسميت يافتند.
از مهم ترين سند کتبي  متعلق به ترکان به کتاب ده ده قورقوت اشاره مي شود که اين سند به “اورخون- يئني سي يازيلاري”  (نوشته هاي اورخون- يئني سي) معروف است، که به مناسبت 1300 مين سالگرد اين سند در جمهوري آذربايجان گردهمايي با شکوهي  بر گزلر گرديد. کتاب ده ده قورقوت ” به طايفه اوغوزها ” منتسب است و ترکان عثماني نيز اين سند را به اشکال مختلف چاپ کرده اند.  اين که زبان ترکي آذربايجاني چه مسيري را در همسايه شمالي گذرانده و از الفباي عربي به سيريل و سپس به الفباي لاتين راه برده  مورد بحث ما فعلن نيست. ولي بايد گفته شود هر کلمه اي ، به هر الفبايي  در هر زباني که به کار مي رود، ” چه به لحاظ معناشناسي و چه به لحاظ دستور و چه به لحاظ تلفظ مختص به خودش، تاريخ خاص و منحصر به فردي دارد”)24) در ر يشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني ورود به اجزا تشکيل دهنده اين زبان وبررسي  چگونگي رشد و پايداري آن در يک دوره بغايت خشن  به  تفصيل بيشتري نياز است. از سويي مطالعه متون تاريخي زبان ترکي و تجزيه تحليل آن کار ديگري است و موقعي ديگر ميطلبد. اين بر عهده دانشجويان است که با پروژه هاي تحقيقاتي بتوانند زواياي مختلف زندگي زبانهاي رايج در ايران را در بياورند و بر تاريکيها نور بپاشند.حميد داديزاده(ادامه دارد)

Bibliography
مراجع:
1-Galtung,J. 1980. The True words, A Transnational Perspective,  New York,the Free Press     نقل از کتاب کانگاش ص254
2-در همچو شرايطي سعي مي شود به مرور ملتي را از حالت “احترام به خويشتن” به حالت “وادادن و تسليم” شدن سوق داد و او را در روندي به حالت استحاله شده و بي هويت در آورد.نمونه اش سرخ پوستان و نيز کساني که زبان خود را از دست داده اند.
3-مريت روهلن(Merrit Ruhlen)  در اثر خود-”ريشه زبان” به واژه مونوژنه نسز”  monogeneses  اشاره مي کند که مراد همان زبان واحد بشري است که ديگر زبانه، به ادعائي از آن منشعب شده اند.
4-اسکوتناب کانکاش (Skutnab Kangash)، زبانشناس سوئدي، کتاب “از شرمزدگي تا مبارزه جويي،1988  چاپ امريکا-ص13-
5- زبانهاي ترکي) (Turkic Languages از شبکه جهاني،
6-رحيم رئيس نيا – درباره زبان ترکي 2004 ص  4  از سايت تريبون
7-Linguistic Characteristics, p 3,From Internet site, Turkic Languages
8-ژهتابي ، دکتر محمد تقي، معاصر ادبي آذري ديلي انتشارات آشينا، 1379 چاپ دوم- ص2
9-براي مطالعه بيشتر اين مبحث مي توانيد به کتاب ارزشمند دکتر محمد تقي زهتابي”معاصر آذري ديل” مرجعه کنيد” که به صورت مفصل پسوندهاي زبان آذربايجاني شرح داده شده است.
01-ضياء صدر، سلسله مقالات مندرج در روزگار نو، آبان 1375-شماره مسلسل 177، دفتر نهم، سال پانزدهم در مورد زبان و خط.
11-در زبانشناسي تاريخي تحت عنوان “طبقه بندي” classification)) به شرح تفضيلي اين  موضوع ميتوانيد مراجعه کنيد.
12- مدرکي تحت عنوان تاتها در شبکه اينترنت به چشمم خورد که در آدرس http://www.Tat,Harzani مي توانيد کامل اين نوشته را بازديد کنيد
13- براي مطالعه کامل نظرات  احمد کسروي به کتاب “کاروند کسروي صص336 به بعد مراجعه کنيد. کاروند کسروي، به کوشش يحيي ذکاء- چاپ دوم،سال 2536 تهران، اتشارات فرانکلين
14- همان منيع.صص 431
خواننده بي غرض ميتواند با اندکي تامل و تفکر درک کند که اين قبيل ريشه تراشهاي موهوم براي هزاران واژه ترکي آذربايجاني در واقع آب در هاون کوفتن است.
15- آقاي کسروي در کتاب “کاروند کسروي” در مبحث زبانشناسي بخشي را به زبان خلخال اختصاص داده و من از اين قسمت، امثال مندرج در متن را ذکر نموده ام.
16-ضياء صدر،
– مسئله زبان مشترک و زبانهاي مادري-روزگار نو- خرداد 1375- شماره مسلسل 172- صص55-54.
17- احمد کسروي، کاروند کسروي-صص368-369
&-براي اطلاع بيشتر در مورد پراکندگي ملت ترک آذربايجان و زبان آنها  ميتوانيد به داده هاي سايت ميراث فرهنگي و نيز به آدرس “سوزوموز” در اينترنت مراجعه کنيد.
18-در داده هاي شبکه جهاني اينترنت زير عنوان Languages of the world يا زبانهاي دنيا اطلاعات ارزشمندي وجود دارد که من  چکيده وار بيان داشتم.
19- آنار، رضا ، ” 155 ايل اوغوز ادبياتي”- آنتولوژيا- آذربايجان نشرياتي-1999- بخش مربوط به ادبيات کتبي و شفاهي مردم آذربايجان در سده هاي هفثم و هشتم، اسناد باقيمانده از  نوشته هاي اورخون يئني- سي-صص 9 به بعد
20-  دکتر  محمد تقي زهتابي،
علم معاني(لکسيکولوژي)-ترکيب لغوي زبان آذري معاصر، نشر  ائلدار-تبريز-1371-چاپ اول-صص21-14
21- سايت اينترنتي “گجيل”، جايگاه زبان ترکي و بررسي آن در مقايسه با ساير زبانها-صص1-2
22- آر.اچ. روبينز، تاريخ مختصر زبان شناسي ترجمه عليمحمد حق شناس، چاپ چهارم، نشر مرکز 1381.صص214-215
23- آندره مارتينه، مباني زبانشناسي عمومي-اصول و روشهاي زبانشناسي نقشگرا. چاپ هرمسف ترجمه هرمز ميلانيان،صص 70-71
24- همان منبع 22- صص 406

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »

گولوستان شعری (شعر گولوستان از شاعر آذربایجانی مرحوم وهاب بختیارزاده)

Posted by varliq در اکتبر 13, 2009

آذربايجانين بيرليگي و ايستيقلاليتي

اوغروندا چارپيشان ستار خان،

شئيخ محمد خياباني

و پيشوري نين عزيز خاطيره سينه

———————————-

ايپک يايليغييلا او، آستا-آستا
سيليب عئينگيني گؤزونه تاخدي.
اَييليب ياواشجا ماسانين اوسته
بير مؤهوره باخدي، بير قولا باخدي.
کاغيذا هوسله او دا قول آتدي،
دوداغي آلتيندان گولومسيه رَک.
بير قلم اَسیرليک هيجران ياراتدي،
بير خالقي يارييا بؤلدو قيلينج تک.
اؤز سيوري اوجويلا بو لعلک قلم
دلدي سينه سيني آذربايجانين.
باشيني قالديردي،
آنجاق دم به دم
کسديلر سسيني آذربايجانين.
او گولدو کاغيذا قول چَکن زامان،
قييدي اورکلرين هيجران سسينه.
او گولدو حاق اوچون دايم چارپيشان
بير خالقين تاريخي فاجيعه سينه.
اَيلشيب کناردا توپساققال آغا،
هردن موترجيمه سواللار وئرير.
چئوريلير گاه سولا، باخير گاه ساغا،
باشيني يئلله ديب تسبئح چئويرير.
قويولان شرط لره راضيييق دئيه،
طرفلر قول چکدي مواهيده يه…
طرفلر کيم ايدي؟ هر ايکيسي ياد!
يادلارمي ائده جک بو خالقا ايمداد؟!
قوي قالخسين آياغا روحو تومريسين،
بابکين قيلينجي پارلاسين يئنه.
اونلار بو شرطلره سؤزونو دئسين،
زنجيري کيم ووردو شير بيلگينه؟
هاني بو ائللرين مرد اوغوللاري؟
آچين بره لري، آچين يوللاري.
بس هاني بو عصرين اؤز کوروغلوسو-
قيلينج کوروغلوسو، سؤز کوروغلوسو؟
بابالارين شاني، شرفي، البت،
بيزه امانتدير، بؤيوک امانت…
يوخمو قانيميزدا خالقين غئيرتي؟
بئله ساخلايارلار بس امانتي؟
قوي ايلديريم چاخسين، تيتره سين جاهان!
اورکلر غضبدن
جوشسون، پارتلاسين.
دايم حاق يولوندا قيلينج قالديران
ايگيد بابالارين گؤرو چاتلاسين.
قوي اَيسين باشيني ووقارلي داغلار،
ماته مي باشلاندي بؤيوک بير ائلين.
مرثيه سؤيله سين آخار بولاقلار،
عاغيلار چاغيرسين بو گون قيز، گلين!..
طرفلر ساکيتدير، غضبلي دئييل،
محو اولان قوي اولسون، اونلارا نه وار.
ايمضالار آتيلير بير-بير، ائله بيل،
سئوگي مکتوبونا قول چکير اونلار.
آتيب ايمضاسيني هر کس واراغا،
اَيلشير ساکيتجه کئچيب يئرينه.
عئينکلي جنابلا، تسبئحلي آغا،
قالخيب اَل ده وئرير بيري-بيرينه.
اونلارين بيرلشن بو اللريله
آيريلير ايکييه بير ائل، بير وطن.
آخيديب گؤزوندن ياش گيله-گيله،
بو دهشتلي حالا نه دئيير وطن؟
بير دئين اولمادي، دورون آغالار!
آخي، بو اؤلکه نين اؤز صاحيبي وار.
سيز نه يازيرسينيز باياقدان بري،-
بس هاني بو يوردون اؤز صاحيبلري؟
بس هاني حقيقت، بس هاني قانون؟
قوجادير بو يوردون تاريخي، ياشي.
بس هاني کؤکسونه سرحد قويدوغون،
بير واحيد اؤلکه نين ايکي قارداشي؟
گؤرک بو هيجرانا، بو موصيبته،
اونلارين سؤزو نه، غرضي ندير؟
بو خالق ازل گوندن دوشوب ظيلته،
اؤز دوغما يوردوندا يوخسا کؤله دير؟
نئجه آييردينيز ديرناغي اَتدن-
اورگي بدندن، جاني جسددن؟
آخي، کيم بو حاقي وئرميشدير سيزه،
سيزي کيم چاغيرميش وطنيميزه؟
نئچه واخت سنگرده هئي اولاشديلار،
گولوستان کندينده سؤودالاشديلار.
بير اؤلکه ايکييه
آيريلسين دئيه!..
گؤي ده گورولداميش دئييرلر او گون،
چؤللري، دوزلري بولودلار سارميش.
او گؤي گورولتوسو اولو بابکين روحويموش،
هؤنکوروب فرياد قوپارميش.
گولوستان کندي نين گول-چيچکلري
بير گونون ايچينده سولدو-سارالدي.
» گولوستان » باغلاندي، او گوندن بري،
بو کندين آلنيندا بير لکه قالدي.
باغري کؤز-کؤز اولدو » يانيق کَرَمين »
تئللر اينيلده دي، ياندي، نه ياندي.
آشيغين سازيندا داها بير حزين،
داها بير يانيقلي پرده ياراندي.
همين گون اؤلکه ني آپاردي سئل، سو،
توتولدو چؤهره سي گونون، آيين دا.
قوجا نباتي نين عشقي، آرزوسو،
او گون باتماديمي آرپا چاييندا؟
آغلاييب داغلاردان اَسَن کولکلر،
بو مشوم خبري عالمه يايدي.
سانکي ديله گلدي گوللر، چيچکلر:
» بو ايشه قول قويان قوللار سينايدي » .
آرازين سولاري غضبلي، داشقين،
شيرين نغمه لري آهدير، هارايدير.
وطن قوشا بنزر، قانادلاري نين
بيري بو تايديرسا، بيري او تايدير.
قوش ايکي قانادلا اوچار، يوکسه لر،
من نئجه يوکسه ليم تک قاناديملا؟
اورکلر بو درددن توغيانا گلَر،
آخار گؤزوموزدن ياش داملا-داملا.
جنابلار، بير آنليق دوشوندونوزمو؟
وئرديگينيز حؤکمون آغيرليغيني؟
بو حؤکمون دهشتي الليمي، يوزمو؟
بيز نئجه گؤتورک بو گؤز داغيني؟..
باشي کسيلنده بو مغرور ائلين
قلبين آغريسيني هيسس ائتدينيزمي –
قوجا فوضولي نين، ايگيد بابکين
اعتيراض سسيني ائشيتدينيزمي؟
جنابلار، بير دامجي مورککبله سيز
دوشونون، نه لره قول چکميشسينيز؟
بير دامجي مورککب، بير وطنداشي
قانينا بولاييب ايکييه بؤلدو.
بير دامجي مورککب اولوب گؤز ياشي
ايللرله گؤزلردن آخدي، تؤکولدو.
مين لکه ووردولار شرفيميزه
وئرديک، صاحيبيميز يئنه » وئر » – دئدي.
لاپ ياخشي ائله ييب دوغرودان، بيزه
بيري » باران » – دئدي، بيري » خر » – دئدي.
بيزي هم يئديلر، هم ده مينديلر،
آما داليميزجا گيلئيلنديلر.
حؤکمو گؤر نه قدر بؤيوکموش آنين
مؤهور ده باسديلار واراغا تکرار.
يوخ، واراغين دئييل، آذربايجانين
کؤکسونه داغ بويدا داغ باسدي اونلار.
ايمضالي، مؤهورلو ائي جانسيز واراق،
نه قدر بؤيوکموش قوووتين، گوجون.
ایل لر بويونجا ووروشدوق، آنجاق
سارسيدا بيلمه ديک حؤکمونو بير گون.
ائي کاغيذ پارچاسي، اول هئچ ايکن،
يازيليب، قوللانيب يوخدان وار اولدون.
بؤيوک بير ميلتين باشيني کسن،
قولونو باغلايان حؤکمدار اولدون.
بير ائلي ايکييه پارالادين سن
اؤزون کاغيذ ايکن پارالانمادين.
کؤکسونه يازيلان قلب آتشيندن،
نييه آليچمادين، نييه يانمادين؟
آراز سرحد اولدو، اسدي کولکلر،
سولار ياتاغيندا قالخدي، کؤپوردو.
اوستو داما-داما تاختا ديرکلر،
چايين کناريندا صف چکيب دوردو.
سولار، سيزدن تميز نه وار دونيادا؟
لکه دن خاليدير آخي قلبينيز.
باغرينيز آليشيب نييه يانمادي
بو چيرکين عمله قول قوياندا سيز؟
ائي آراز، سپيرسن گؤز ياشي سن ده،
کئچديکجه اوستوندن چؤلون، چمه نين.
سني آرزولارا سد ائيله ينده،
نييه قورومادي سولارين سنين؟
دايانيب آرازين بو تاييندا من
» جان قارداش » دئييرم، او دا » جان » دئيير.
ائي زامان، سورغوما جاواب وئر، ندن
سسيم يئتن يئره، اليم يئتمه يير؟..
قاريشيب گؤزومده، قاريشيب عالم
درد-دردي دوغرايير، غم-غمدن کئچير.
آرازين اوستوندن کئچه بيلميرم،
آراز درديم اولوب سينمدن کئچير.
تاختا ديرکلري تورپاغا دئييل،
قويدولار فوضولي ديواني اوسته.
يارييا بؤلوندو يوز، يوز اللي ايل
گرايلي، باياتي، موغام، شيکسته.
دمير چپرلري عشقيم، ديلگيم،
تاريخيم، عنعنه م اوسته قويدولار.
يارييا بؤلوندو جانيم، اورگيم،
يارييا بؤلوندو آرازدا سولار.
تاختا ديرکلري قويدولار آخ، آخ!
قلبيمين، روحومون، ديليمين اوسته.
بيز گولدوک، آغلاديق، يئنه ده آنجاق
بير سازين، بير تئلين، بير سيمين اوسته.
اورکدن اوره يه کؤرپو؟ بير دايان!
درديميز دينيرسه، بير سازين اوسته
شهرييار يارالي ميصراعلاريندان
کؤرپو سالماديمي آرازين اوسته؟!
بو تايدان او تايا آخيشدي سئل تک
گؤزه گؤرونمه يهن کؤنول تئللري.
بو سئلين اؤنونو نه چاي، نه ديرک
کسه بيلمه ميشدير يوز ايلدن بري.
آغالار بيلمه دي بيردير بو تورپاق
تبريز ده، باکي دا آذربايجاندير.
بير ائلين روحونو، ديليني آنجاق
کاغيذلار اوستونده بؤلمک آساندير.
بؤل، کاغيذ اوستونده، بؤل، گئجه-گوندوز،
تورپاغين اوستونه ديرکلر ده دوز،
گوجونو، عزميني تؤک ده مئيدانا،
قوشوندان، سيلاهدان سد چک هر يانا.
تورپاغي ايکييه بؤلرسن، آنجاق
چتيندير بدني جاندان آييرماق!
آييرماق کيمسه يه گلمه سين آسان
بير خالقين بير اولان دردي-سريني.
او تايدان بو تايا مصطفی پايان
اوخويور واحيدين قزللريني.
دولاندي زمانه، دؤندو قرينه،
شاعيرلر اود تؤکدو يئنه ديليندن.
وورغونون او حسرت نغمه لرينه
شهريار سس وئردي تبريز ائليندن:
» حیيدر بابا، گؤيلر قارا دوماندي،
گونلريميز بير-بيريندن ياماندي.
بير-بيريندن آيريلمايين، آماندير،
ياخشيليغي اليميزدن آلديلار،
ياخشي بيزي يامان گونه سالديلار.
بير اوچايديم بو چيرپينان يئلينن،
قوووشايديم داغدان آشان سئلينن،
آغلاشايديم اوزاق دوشن ائلينن.
بير گؤريديم آيريليغي کيم سالدي،
اؤلکه ميزده کيم قيريلدي، کيم قالدي » .

1959

Posted in شعر و ادبیات آذربایجان | Leave a Comment »